کتاب گیاهخوار و یا زنی که درخت شد داستان تاثیر مخرب نادیده گرفتن و نتیجه ی تنهایی است. از همان فصل اول مرد زنی را می خواهد که با بسیاری از مسائل کنار بیاید بدون این که به شکل ناخوشایندی سبک سر به نظر برسد. یعنی زنی که سازگار با شرایط و مطیع خواسته های مرد باشد. زن به ظاهر آرام و مطیع است اما ناخودآگاهش او را به سمتی دیگر می برد. وقتی یک نفر کرتکب چنین دگرگونی بزرگی می شود، دیگر رسما کاری از دست کسی برنمی آید مگر این که تکیه بدهد و بگذارد طرف کارش را بکند. " اوضاع به جای اینکه مسخره باشد تا حدی شوم است" (ص 19)

زن تا قبل از اینکه آن خواب سرنوشت ساز را ببیند زنده دلی زمینی دارد که مرد را به زندگی با او ترغیب می کند. بعد از اتفاقی که بر زن می گذرد مرد مطمئن است که ژن های ناهنجاذی در خون زن وول نمی خورد بنابراین حتما به جنون آنی دچار شده است. همه انتظار دارند این دگرگونی اتفاقی موقت باشد. اما رفته رفته که پیش می رویم با زنی روبرو می شویم که بدون هیچ پرخاشگری تصور سنتی زن متین و خوددار را از بین می برد. هرچه گوشت در خانه است را از بین می برد. غذای گوشتی برای همسرش نمی پزد، در مهمانی همکارهای همسرش لب به غذای گوشتی نمی زند و حاضر جواب و رک است. " چه چیز شومی توی سرش می گذشت؟ چه رازهایی داشت که من حتی بهشان میرشکوک هم نشده بودم؟ در آن لحظه مطلقا غیرقابل درک بود" (ص 27)

اطرافیان معتقدند که گوشت نخور تا دنیا در جا ببلعدت! اما خود زن به این باور دارد که زندگی تمام حیواناتی که خورده درونش منزل کرده. این دوگانگی، تلاش دیگران برای منصرف کردن زن و اصرار و پافشاری او بر گیاهخواری کاری می کند که او به جنون کشیده شود. " یک باره احساس کرد پیر شده، تمام انچه را که برای تجربه کردن وجود داشته، تجربه کرده و دیگر حتی مرگ هم برایش اندازه ای ترسناک نیست" (ص 109)

نویسنده:

هان کانگ (انگلیسی: Han Kang؛ زاده ۱۹۷۰) یک نویسنده اهل کره جنوبی است. وی در سال ۲۰۱۶ به دلیل خلق رمان گیاهخوار برنده جایزه ادبی بوکر بین‌المللی شد. هان کانگ در سال ۱۹۷۰ در گوانگجو متولد شد. پدرش هان سئونگ وون نویسنده بود. در ۱۰ سالگی به همراه خانواده به سئول نقل مکان کرد. کانگ در دانشگاه در رشته ادبیات کره‌ای تحصیل کرده و برادرش نیز به نویسندگی اشتغال دارد. وی از سال ۲۰۱۳ در مؤسسه هنر سئول به تدریس ادبیات خلاقه مشغول است.

پشت جلد:

قبل از این که زنم گیاهخوار شود، به نظرم در هیچ زمینه‌ای قابل توجه نبود و کاملا معمولی بود. راستش را بگویم دفعه اولی که دیدیمش حتی به نظرم جذاب هم نبود؛ قد متوسط؛ موهای مصری، نه بلند و نه کوتاه؛ صورت یرقانی، رنگ پوست مریض‌ها؛ استخوان گونه کم و بیش بیرون‌زده؛ چهره زرد و مریض‌احوال و کم‌رویش هر چه را باید می‌دانستم، به من گفت. وقتی داشت سمت میزی که منتظرش نشسته بودم می‌آمد، نمی‌توانستم چشم از کفش‌هاش بردارم، ساده‌ترین کفش مشکی‌ای که بتوان تصور کرد. و طرز راه رفتن‌اش، که نه تند بود و نه کند. قدم‌هاش را نه بلند برمی‌داشت و نه کوتاه. به هر حال، اگر نه جاذبه خاصی بین‌مان بود و نه هیچ مشکل به خصوصی خودش را نشان می‌داد، پس دلیلی هم وجود نداشت که ما دو نفر با هم ازدواج نکنیم. انفعالی که در شخصیتش بود، همین که نه می‌توانستم دلفریبی‌ای در او ببینم و نه تازگی یا هر چیزی که مخصوصا فیلتر کرده باشد، از سرم هم زیاد بود. لازم نبود برای پیروزی بر او سواد و هوش خرج کنم یا نگران این باشم که مرا با مردهای آراسته‌ای قیاس کند که در کاتالوگ‌های مد ژست می‌گیرند و اگر سر یکی از قرارهایمان دیر می‌رسیدم، آدمی نبود که از کوره در برود. شکم گنده‌ام که سر و کله‌اش در اواسط دهه دوم زندگی‌م پیدا شده بود، پاها و ساعد استخوانی‌ام که حتی با وجود تلاش زیادم همه رقمه در مقابل گوشت آوردن مقاومت می‌کردند، خیالم تخت بود که برای او لازم نیست نگران هیچ کدام این‌ها باشم. همیشه در زندگی‌ام به سمت متوسط‌ها متمایل بودم. مدرسه که می‌رفتم، انتخابم این بود که برای آن‌هایی که از خودم دو - سه سال کوچک‌تر بودند، رئیس‌بازی در بیاورم و می‌توانستم سردسته‌شان باشم جای این که بختم را در مورد آن‌هایی که همسن و سال خودم بودند بیازمایم و بعدها هم دانشگاهی را انتخاب کردم که در آن بیشترین شانس را برای گرفتن کمک‌هزینه تحصیلی رقم بالایی که کفافم را بدهد داشته باشم و به همین ترتیب طبیعی بود که با عادی‌ترین زن دنیا ازدواج کنم. چون زن‌هایی که قشنگ‌اند، فریبا و باهوش‌اند و دختر خانواده‌های پولدارند، همیشه فقط به این کار آمده‌اند که هستی با دقت سامان گرفته‌ام را به هم بریزند.

معاصر آسیا بزرگسال ترسناک فمنیسم

کرده ,نبود ,وجود ,گیاهخوار ,گوشت ,غذای گوشتی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شماره پیامک: ۳۰۰۰۷۰۳۰۹۵۰۰۹7 فقط برای ارسال پيام ميباشد. آژانس دیجیتال مارکتینگ آروند اسم بچه سی دی نقش شرکت مهندس افشار سئوسازی ** جوان** یه انسان عادی که نیمچه دکتره????‍⚕️